ادیب مهرابی یزدیادیب مهرابی یزدی، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

باغ آرزوهای ما

اولین روزهای زندگی من

1393/7/5 22:23
نویسنده : Nooshin Arash
320 بازدید
اشتراک گذاری

سال 1392 بود ... شهریور ماه ... مامان و بابا خیلی دوست داشتند که یک بچه داشته باشن ، خدا هم بهشون لطف کرد و من رو به بابا و مامان هدیه داد . اون روزا مامان و بابا خیلی خوشحال بودن و همش دعا می کردن که من تمام سعیمو بکنم و سالم و سر حال به دنیا بیام . اون موقع تازه انتظار ها شروع شده بود و کسی نمی دونست من چه شکلی هستم حتی نمی دونستن من دخترم یا پسر . ولی خیلی مشتاقانه منتظرم بودن .

این اولین عکس منه که در تاریخ 14/7/92 ازم گرفتن . من 7 هفته سن داشتم و 11 میلیمتر هم قدم بود یعنی خیلی کوچولو اندازه یه دونه برنج ...

و اما دومین  عکس من که در تاریخ 19/8/92 ازم گرفتن . من 11 هفته سن داشتم و 46 میلیمتر هم قدم بود یعنی از 5 سانتیمتر هم کوچیکتر ...

خدا را شکر من اصلا مامانمو اذیت نکردم و جواب همه آزمایشا و سونوگرافی ها خوب بود . دوران کم استرس و خوب .

اولین باری که مامانم حرکت منو تو شکمش احساس کرد وقتی بود که از سر کار اومده بود خونه روی کاناپه دراز کشیده بود و داشت با من صحبت می کرد . من تقریبا اون موقع بیست هفتم بود یهو حرکتی کردم که دست مامان از رو شکم تکون خورد و مامان حسابی ترسید و زنگ زد به بابا و کلی با هم ذوق کردن و خوشحال شدن.

من تمام مدت نه ماه رو با مامان سر کار می رفتم و اصلا اصلا مامانمو اذیت نمی کردم.

اینم سومین عکس منه که 14/10/92 ازم گرفتن در 19 هفتگی وزنم 267 گرم بوده .... الهی ... 

امروز بود که خانم دکتر به مامانم گفت که من یه پسر سالمه کوچولو هستم

آخرین عکس جنینیم هم که 10/12/92 از من انداختن ... خداییش اگه چیزی از این عکسا فهمیدین به منم بگین  . می گن اون موقع من 27 هفته سنم بوده و وزنم 1 کیلو بوده .

 

پسندها (1)

نظرات (0)